قاصدكقاصدك، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

قاصدک اومده هوراااا

آخرين دلنوشته هاي مادرانه سال نود(1)

دوستان خوبم سلام سال نود هم بالاخره به پایان راه رسید و بوی خوش عید همه جا رو پر کرده و همه سرمست از بوی بهار اما... واقعا وارد سال ٩١ میشویم و سال ٩٠ رو برای همیشه فراموش می کنید حتما این سال برای همه شما پر از ماجراهای ریز و درشت بوده که به سادگی از یاد تان نمیرود. قاصدک آمادگی دارد دلنوشته های پایان سال شما را منتشر کند. اولین دلنوشته پایان سال متعلق به مامان حنا جون از دزفول است. لطفا ادامه مطلب را از دست ندهید سلام دوستای خوب و مهربونم امسال سال ٩٠ سال خوبی بود نمی دونم شما هم با من هم عقیده هستید یا نه امسال نمی دونم چی جوری اومدو تموم شد یعنی ما انقده سرمون گرم زندگی بود کاش سرمون گرم خوبی و خوشی با...
29 اسفند 1390

آخرين دلنوشته هاي مادرانه سال نود(2)

دوستان خوبم سلام دومین مامانی که دل نوشته پایان سال خود را برای ما ارسال کرده مامان زهرا چشم عسلی از مشهد است لطفا ادامه مطلب را ببینید بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک آسمان آبی و ابر سپيد برگهای سبز بيد عطر نرگس، رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک می رسد اينک بهار خوش به حال روزگار خوش به حال چشمه ‌ها و دشتها خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها خوش به حال غنچه‌های نيمه‌باز خوش به حا...
29 اسفند 1390

فرشته های نقاش

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود. فصل زمستان بود و همه چیز کمی بی رنگ بود، اما یواش یواش باید...   یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود. فصل زمستان بود و همه چیز کمی بی رنگ بود، اما یواش یواش باید بهار می آمد، برای همین همه ی فرشته های مهربان و نقاش آماده ی نقاشی بودند. یک روز فرشته ی زرد گفت: من دیگر نمی توانم صبر کنم. می روم پیش خانم خورشید و رنگش می کنم. فرشته ی سبز گفت: من هم چمن ها را با رنگ سبزم نقاشی می کنم. فرشته ی قرمز گفت: پس من هم به گل ها یک رنگ قرمز قشنگ می زنم. اما فرشته ی آبی که یک کم تنبل بود گفت: من نمیام، می خواهم کمی استراحت کنم....
28 اسفند 1390

گربه‌ای که میومیو بلد نبود

گربه کوچولو تو یه شب بارانی به دنیا می آد. صبح روز بعد وقتی از خواب بیدار می شه مامانش رو پیدا نمی کنه. گربه کوچولو هر چی... گربه کوچولو تو یه شب بارانی به دنیا می آد. صبح روز بعد وقتی از خواب بیدار می شه مامانش رو پیدا نمی کنه. گربه کوچولو هر چی تلاش می کنه صحبت کنه نمی تونه، چون او نمی دونه گربه ها چه جوری صحبت می کنن. گربه کوچولو تصمیم می گیره بره و مامانش رو پیدا کنه. توی راه یه حیوون بزرگی رو می بینه که چهار پا داره و ماما می کنه. گربه کوچولو می ترسه و فرار می کنه. کمی اون طرف تر، حیوون کوچکتری رو می بینه که چهار پا داره و بع بع می کنه. اما گربه کوچولو هر کاری می کنه نمی تونه بع بع کنه. گر...
28 اسفند 1390

فندق پر فایده

من فندق هستم. خانه ی من روی درختچه هایی است که.... من فندق هستم. خانه ی من روی درختچه هایی است که برگ های پهن و نوک تیز دارند. من پوشش سبز رنگی دارم که پس از خشک کردن از من جدا می شوند. مغزم زرد کمرنگ است و بو و مزه ی خیلی خوبی دارد. مرا می توانید در آجیل فروشی ها با پوست و بی پوست پیدا کنید. من یکی از آجیل های شب عید و شب یلدا هستم. روغن زیادی دارم. از روغنم در غذاها و عطر استفاده می شود. من میوه ای گرم و خشکم. بچه هایی که کم خونی دارند می توانند هر روز صبح و ظهر، همراه با غذایشان 5 دانه از مرا بخورند. من برای آن هایی که بیماری قند و سنگ کلیه دارند خیلی خوبم. فسفر زیادی دارم و...
28 اسفند 1390

تخم‌‌‌مرغ‌های رنگی

  سلام  بر دوستان تبیانی. بچه ها حالا که چند روز بیشتر به عید باقی نمونده می خواهیم با هم یکی از راه های... سلام  بر دوستان تبیانی. بچه ها حالا که چند روز بیشتر به عید باقی نمونده می خواهیم با هم یکی از راه های رنگ کردن تخم مرغ های سفره هفت سین را یاد بگیریم. شما حتی می تونید برای سفره ی هفت سین خاله ها و عمه هاتون و بقیه ی فامیل هم این کار رو انجام بدید. برای رنگ کردن کل تخم مرغ اول باید آنها را توی یک قابلمه بگذارید و روش را آب بریزید.تا جایی که روی سطح تخم مرغ ها را آب بگیرد. بعد یک قاشق سرکه بریزید توی آب تا تخم مرغ ها بهتر رنگ بگیرند . حالا دوست دارید تخم مرغ چه رنگی شود؟؟؟ برای قرمز کردن...
27 اسفند 1390

من بهار هستم

  سلام دوستان خوبم. من بهار ، اولین فصل سال هستم. برادرم زمستان، خداحافظی کرد و... سلام دوستان خوبم. من بهار ، اولین فصل سال هستم. برادرم زمستان، خداحافظی کرد و نوبت من رسیده تا به اینجا بیایم. وقتی برادرم زمستان داشت از این جا می رفت، برف و سرما را هم با خودش برد تا من بتوانم به راحتی به همه جا سرک بکشم. وقتی من از راه می رسم همه جا را سر سبز و زیبا می کنم. درخت ها از خواب بیدار می شون و شکوفه می کنن، تا بتوانند میوه های خوشمزه بدن. برف هایی که در زمستان جمع شده، کم کم آب می شن و رودها رو پر از آب می کنه و همینطور حیوانات از خواب زمستانی بیدار می شن تا دوباره به کار و تلاش خود ادامه بدن. همه شاد و ...
27 اسفند 1390

دل شكستن رسم ما نبود

  این عید كه می‌آید قرار نیست دل كسی را بشكند و قرار نیست جیب كسی را خالی كند. قرار نیست كسی را از عیدی پولدار كند و قرار نیست عید آخری باشد كه هدیه می‌دهیم و هدیه می‌گیریم. پس راه و رسم هدیه‌دادن و گرفتن را بیاموزیم. همه چیز طبق رسوم پیش می‌رفت. عید كه می‌شد بچه‌ها می‌دویدند می‌رفتند به خانه بزرگ‌تر‌های خانواده تا....   این عید كه می‌آید قرار نیست دل كسی را بشكند و قرار نیست جیب كسی را خالی كند. قرار نیست كسی را از عیدی پولدار كند و قرار نیست عید آخری باشد كه هدیه می‌دهیم و هدیه می‌گیریم. پس راه و رسم هدیه&zwnj...
27 اسفند 1390

دل نوشته (3)مامان اليسا جون از شيراز

       معذرت خواهي از اليسا فرشته کوچولوی من باید امشب صادقانه ازت معذرت خواهی کنم به خاطر اینکه این روزها وقت کمی واست دارم. حتی وقتی توی خونه هستم مجبورم کمی از وقتم را واسه کارهای اداره صرف کنم. خیلی خیلی شرمنده تو هستم که گاهی که می یای کنارم و ازم می خواهی که بغلت کنم یا باهات " ما گلیم ما سنبلیم و..." را بازی کنم واست وقت ندارم و بدتر از همه اینکه گاهی سرت داد می زنم و ازت می خواهم که تنهام بگذاری هروقت تو بعد از داد کشیدن من بیشتر بهم می چسبی و می گی ماما خیلی شرمنده ات میشم نمی دونم می تونی شرمندگی را از بغل گرفتن و بوسیدنت بفهمی . هر وقت که می خوابی و من خوشحالم که زود می خوابی و من می ...
26 اسفند 1390